در مورد استاد بنان چه می دانید حتما بخوانید

"استاد غلامحسین بنان" در اردیبهشت ماه سال 1290 خورشیدی در تهران خیابان "زرگنده"

(قلهک)،در خانواده ای متمول و صاحب جاه، به دنیا آمد. پدرش "کریم خان بنان الدوله نوری" و

مادرش دختر شاهزاده محمد تقی میرزارکنی (رکن الدله) برادر ناصرالدین شاه یا پسر محمد شاه

قاجار بود. از شش سالگی بنا به توصیه استاد "نی داود" به خوانندگی و نوازندگی ارگ و پیانو

پرداخت و در این راه از راهنمایی های مادرش که پیانو را بسیار خوب می نواخت بهره ها گرفت،

اولین استاد او پدرش بود و دومین استاد، مرحوم "میرزا طاهر ضیاءذاکرین رثایی" و سومین

استادش مرحوم "ناصرسیف" بوده اند. بنان در سال 1321 خوانندگی را در رادیو آغاز کرد، درآن

زمان، شادروان روح الله خالقی مسولیت رادیو را بر عهده داشت، روزی که بنان با عبدالعلی وزیری

جهت امتحان به رادیو می روند در دفتر روح اله خالقی، ابوالحسن صبا هم نشسته بوده، از بنان

می خواهند که برای ایشان قطعه ای بخواند و او « درآمد سه گاه» را آغازمی کند و صبا هم با

ویلن او را همراهی می کند. هنوز « درآمد» تمام نشده بود که خالقی به صبا می گوید:"شما

نواختن ویولن را قطع کنید" و به بنان اشاره می کند «گوشه حصار» را بخواند و بنان بدون اندک

مکثی ، با چنان مهارت و استادی « درآمد حصار» را می خواند و به «سه گاه» فرود می آید که

روح اله خالقی بی اختیار برخاسته و او را در آغوش گرفته و می بوسد و آینده وی را در هنر آواز

درخشان پیش بینی می کند. صدای بنان، بسیار لطیف و شیرین، زیبا و خوش اهنگ بود، کوتاه

می خواند ولی درهمین کوتاهی، ذوق و هنر بسیار نهفته است، غلت ها و تحریرهای او چون

رشته مروارید غلطانی، به هم پیوسته و مانند آب روان است. از سال1321 صدای "غلامحسین

بنان" ، همراه با همکاری عده ای از هنرمندان دیگر از رادیو تهران به گوش مردم ایران رسید و

دیری نگذشت که نام بنان زبانزد همه شد و شیفتگان فراوانی در سراسر کشور پیدا کرد. خالقی

او را در ارکستر انجمن موسیقی شرکت داد و با ارکستر شماره یک نیز همکاری خود را شروع کرد

و از بدو شروع برنامه همیشه جاوید "گلهای جاویدان" بنا به دعوت استاد ارجمند داود پیر نیا با آن

همکاری داشت. بنان در طول فعالیت هنری خود، حدود 450 آهنگ اجرا کرد و انچه که امتیاز

مسلم صدای او را پدید می آورد، زیر و بم ها و تحریرات صدای اوست که مخصوص به خودش

است. بنان نه تنها در آواز قدیمی و کلاسیک ایران استاد بود، بلکه در نغمات جدید و مدرن ایران

نیز تسلط کامل داشت. تصنیف زیبا و روح پرور «الهه ناز» او بهترین معرف این ادعاست.

غلامحسین بنان به سال 1315 خورشیدی به سمت بایگان در اداره کل کشاورزی استخدام شد و

بعد از چندی به شرکت ایران بار که مرکز آن در اهواز بود منتقل گشت. پس از چند سال به

معاونت آن اداره منصوب شد. در سال 1321 به تهران آمد و بنا به پیشنهاد مرحوم "فرخ" که وزیر

خواربار بود، به سمت منشی مخصوص وزیر به کار پرداخت.

 

بعد از تغییر کابینه، به اداره کل غله و نان منتقل شد و چندی کفالت اداره دفتر و کارگزینی و

مدتی هم مسؤولیت تحویل کوپن نان تهران را بر عهده داشت. در سال 1332 به پیشنهاد

شادروان خالقی به اداره کل هنرهای زیبای کشور منتقل شد و به سمت استاد آواز هنرستان

موسیقی ملی به کار مشغول شد و در سال 1334 ریئس شورای موسیقی رادیو شد. بنان در

سال 1336 ه_ش در یک سانحه اتومبیل چشم راست خود را از دست داد. در سال 1346 نیز به

عنوان اعتراض بر ابتذال خوانی در رادیو،خواندن را کنار گذاشت و زمان "قطبی" به طور کلی از

رادیو قهر کرد و خانه نشین شد. غلامحسین بنان از ابتدا در برنامه های گل های جاویدان و گل

های رنگارنگ و برگ سبز شرکت داشته که رهاورد این همکاری ها ده ها برنامه گل های

جاویدان، گل های رنگارنگ و برگ سبز است و برنامه های متعدد و گوناگون دیگری که از این

خواننده بزرگ و هنرمند به یادگار مانده است. غلامحسین بنان مدت ها بود که مبتلا به ناراحتی

جهاز هاضمه شده بود و از طرف دیگر حنجره اش نیز آمادگی بیان نیازهای درونیش را نداشت و به

همین دلیل اندک اندک از خواندن اجتناب ورزید و از صحنه هنر کناره کشید و دیگر حدود بیست

سال آخر عمر را تقریبا فعالیت چشم گیری نداشت و روز به روز ناراحتی جهاز هاضمه او را بیشتر

رنجور می کرد و متاسفانه کوشش های پزشکان و خاصه مراقبت ها و از خود گذشتگی های

"پری بنان" همسر وفادارو مهربانش هم مؤثر نیفتاد و سرانجام درساعت 7 بعدازظهر پنجشنبه

هشتم اسفندماه سال 1364 خورشیدی در بیمارستان ایرانمهر قلهک جهان را بدرود گفت. گفتنی

است وی در آواز به مکتب علینقی وزیری و روح الله خالقی گرایش داشت و یکی از هنر آموزان آواز

در هنرستان موسیقی ملی و عضو ارکسترهای مختلف رادیو تهران بود. از جمله آثار او می توان

به صفحات گرامافون همراه با نوازندگان مختلف و برنامه های رادیویی همراه با ارکستر گل ها و

تکنوازان آن اشاره کرد. بهترین آثار او عبارتند از آواز دیلمان "تنها"،ماهور با پیانوی "رضا محجوبی"،

همایون با "مرتضی محجوبی" و از دیگر تصانیف و قطعات این هنرمند برجسته می توان به کاروان،

من از روز ازل، نوای نی، من بی دل، ساقی، آهنگ از "محجوبی"، دیدی ای مه آهنگ از

"یاحقی"، مشتاق و پریشان، دیدار یار آهنگ از "وزیری"، حالا چرا آهنگ از "خالقی" اشاره کرد.

"احمد ابراهیمی" و "کاوه دیلمی" از شناخته شده ترین شاگردان این هنرمند برجسته به حساب

می آیند. "مرتضی نی داوود" نخستین کسی بود که به استعداد او در پی برد، بنان به نواختن

ارگ و خواندن تصنیف و گاهی آواز روی آورد. گاهی هم به تشویق مادرش از آموزشهای پسر خاله

خود برخوردار می شد. در سال 1296ش در مهمانی بزرگی که بنان الدوله راه انداخته بود،

غلامحسین شش ساله به پیشنهاد مادر پشت ارگ نشست و قطعه ای نواخت و تصنیفی خواند.

کودک شش ساله خیلی مورد توجه تحسین مهمانها قرار گرفت، ازآن شب به بعد،که پدر به

استعداد پسر پی برده بود،او را پیش استادان بزرگ برای آموزش موسیقی و آواز فرستاد. بنان

موسیقی را از " مرتضی نی داوود" و آواز را از "میرزا ضیاء الدین رضایی" فرا گرفت و از آنها نکته ها

آموخت و از ردیف های موسیقی ایرانی آگاهی کامل یافت. بنان اگر چه در مدرسه ثروت مشغول

تحصیل بود. اما بیشتر توجه او به موسیقی و آواز بود. بعدها در انجمن موسیقی ملی با کلنل

وزیری مشغول کار شد.بنان در این انجمن سالهای سال خواننده بود. بعدها از کلاسهای "روح الله

خالقی"،"ابوالحسن صبا"و"مرتضی محجوبی" و دیگر هنرمندان بهره ها برد. بنان خود بارها گفته

بود که من پیشرفت خود را در موسیقی مرهون صبا و خالقی می دانم. می گویند بنان بم ترین

صدای مردانه را داشت و صدای او در ردیف آواشناسی،صوت متوسط بود. اما لطافت و قدرت صدا

از ویژگیهای آوای او بود.بعدها به صلاحدید"کلنل وزیری" و "خالقی" ،صدایش را پایین تر هم آورد و

چنین بود که صدایش گرم و گیرا و دل انگیز شد. " صبا" می گفت:"بعضی تحریر ها را هیچ کس به

جز بنان نمی تواند درست بخواند" تحریر در اصطلاح موسیقی به معنی پیچیدگی در آواز ،کشش

صدا ،غلت دادن آواز و پیراستن آواز از خشونت و زواید است. "فرهاد فخرالدینی" می گوید: "بنان

به طرز عجیبی بر صدای خود مسلط بود و من هرگز ندیدم نتی را خارج ،یا کم و زیاد بخواند." بنان

ذر انتخاب شعر و درست ادا کردن آن،بیش از اندازه دقت می کرد و در نتیجه وقتی شعر را می

خواند آنچنان را آنچنان تر می کرد.

 

بنان در انتخاب شعر و موسیقی ، سخت خوش سلیقه بود. " روح الله خالقی" می گوید: "صوت

بنان لطیف ترین صدایی است که من در عمر خود شنیده ام" اگر به یکی از تصنیفهای بنان گوش

بسپاریم، خواهیم دید که در اجرای آواز بنان،شکستن کلمه، نابجا خواندن،درنگ یا شتاب بی جا

در سرتاسر تصنیف حتی یک بار هم دیده نمی شود. اوج،جای خود را دارد و فرود هم .اینجاست

که هنر تبلور پیدا می کندو بنان را در صدر می نشاند. نوع ادای کلمات ،جدا از آواز و همراهی

موسیقی هم آهنگ در بیان بنان، خود شعری جداگانه است. "علی تجویدی" می گوید: " مرا

عاشقی شیدا" را هیچ خواننده ای توان اجرا نداشت جز بنان، که آنرا به درستی خواند و اجرا

کرد.بنان علاوه بر شعر هایی که از سروده های " رهی معیری" از سروده های "نواب صفا" نیز

استفاده می کرد: یاد باد آن همدلی،آن همدمی،آن همرهی ساز محجوبی و آواز بنان، شعر

رهی از کارهای به جا مانده بنان می توان به" بوی جوی مولیان" در بیات اصفهان که "روح الله

خالقی " آنرا ساخته بود اشاره کرد. کار دیگری که نام بنان را بر سر زبانها انداخت و تا امروز هم

اعتبار خود را حفظ کرده است تصنیف زیبا و پر مفهوم "من از روز ازل" ساخته استاد" مرتضی

محجوبی" در مایه سه گاه است.در سال 1319 ه_ش که رادیو تأسیس شد ،بسیاری از هنرمندان

به رادیو دعوت شدند که در صدر آنها بنان بود.که در سال 1321 این همکاری را پذیرفت و در برنامه

"گلهای جاویدان" ،"برگ سبز" و"گلهای رنگارنگ" که به همت شادروان" داوود پیر نیا" تهیه و

تدوین می شد،عاشقانه به کار پرداخت.پس از آن بود که نام و آوازه بنان در همه جا پیچید و به

عنوان یک آواز خوان و تصنیف خوان حرفه ای از شهرت جهانی برخوردار شد. بنان مردی مبادی

آداب ،خوش لباس ،خوش بیان و بذله گو و مجلس آرا بود. موقع آواز خواندن همیشه لبخندی روی

لبهای این هنرمند می شکفت. و می گفت:" این لبخند،قیافه مرا در هر حال برای بیننده و

شنونده آوازم قابل تحمل تر می کند" خانه بنان در بلندیهای جمال آباد شمیران ،یادگارهای او را

دارد. شاید هم اکنون نیز بتوان "حالا چرا" را در عشاق و بوسلیک ،"امروز مها خویش ز بیگانه

ندانیم" را در ابوعطا،"به یاد صبا "را در سه گاه و "همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی" را در

ماهور و هزاران اثر دیگر را را در آن سربالاییها شنید و لذت برد و هنر سحرآفرین او را تحسین کرد.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی،چندین بار از ایشان برای اجرای برنامه در رادیو دعوت به عمل آمد

اما بنان دیگر حوصله آن سالها را نداشت. در سالهای آخر عمر تنها سرگرمی استاد خاطرات

گذشته و گوش دادن به نوارهای زیبای خود بود. یاد و خاطره استاد بنان را می توانید در "نور و نوا"

که به یاد او تدوین و پرداخته شده است زنده کنید و یاد تندیسی بیفتید که در خانه ،جای او را پر

کرده است.

 

سرانجام استاد بنان در ساعت45/6 بعد از ظهر هشتم اسفند سال 1364 در بیمارستان ایرانمهر

به دیار باقی شتافت. روحش شاد  یادش گرامی

 

مرسی از اینکه به من یر زدید

 

 

 

زندگی نامه هدیه تهرانــــــــــــی

تهرانی‌ می‌گوید: از دوران‌ بچگی‌ به‌ تماشای‌فیلم‌ خیلی‌ علاقه‌ داشتم‌. بیشترشان‌ را در سینمامی‌دیدم‌. یادم‌ می‌آید، پدرم‌ خیلی‌ فیلم‌ می‌دیدوهمیشه‌ مرا با خودش‌ به‌ سینما می‌برد. سینما وفیلم‌ به‌ صورت‌ خیلی‌ خیلی‌ نامحسوس‌ در پس‌ذهنم‌ بود. خودم‌ را جای‌ شخصیت‌های‌فیلم‌هایی‌ که‌ می‌دیدم‌، تصور کردم‌ و پس‌ ازتماشای‌ فیلم‌ به‌ جای‌ آن‌ها بازی‌ می‌کردم‌. این‌مال‌ دوران‌ بچگی‌ است‌. همیشه‌ حسی‌ به‌ من‌می‌گفت‌ که‌: این‌ اتفاق‌ برای‌ من‌ خواهد افتاد.گاهی‌ هم‌ فکر می‌کردم‌ برای‌ شروع‌ این‌ کار به‌آموزشگاه‌های‌ بازیگری‌ و سینمایی‌ بروم‌، اما این‌طور فکرها خیلی‌ گذرا بود. البته‌ آن‌ زمان‌درتئاترهای‌ مدرسه‌ هم‌ فعالیت‌ هایی‌ داشتم‌. شایدبرای‌تان‌ جالب‌ باشد بدانید که‌ مادر بزرگ‌ من‌ در30 سالگی‌ در یک‌ فیلم‌ سینمایی‌ بازی‌ کرد.
    هدیه‌ تهرانی‌ درمورد پیوستن‌ به‌ دنیای‌ هنر به‌«ماهنامه‌ فیلم‌» می‌گوید: چند تا از آشناها وبستگان‌ ما مثل‌ آقایان‌ ناصر تقوایی‌ و اکبر عالمی‌هم‌، چنین‌ پیشنهادهایی‌ می‌کردند و این‌ قضیه‌چندان‌ ناآشنا برایم‌ نبود. اما اولین‌ بار که‌ به‌ طورجدی‌ به‌ بازی‌ در یک‌ فیلم‌ فکر می‌کردم‌، 20سالم‌ بود و ناصر تقوایی‌ قرار بود «چای‌ تلخ‌» رابسازد، اما فیلم‌ به‌ سرانجام‌ نرسید. این‌ درست‌زمانی‌ بود که‌ قصد داشتم‌ به‌ آلمان‌ بروم‌ و در رشته‌دکوراسیون‌ داخل‌، ادامه‌ تحصیل‌ بدهم‌. آن‌دوره‌ مربی‌ شنا بودم‌ و در تابستان‌ 1372 درحالی‌ که‌ دستم‌ شکسته‌ بود، رفته‌ بودم‌ فروشگاه‌«باغ‌» که‌ برای‌ کارهای‌ دکوراسیون‌، حصیر بخرم‌.محمد رضا شریفی‌نیا و آزیتا حاجیان‌ هم‌ اتفاقا آن‌جا بودند. آنها را می‌دیدم‌ که‌ از پشت‌ قفسه‌ با نگاه‌تعقیبم‌ می‌کنند و می‌دانستم‌ هر لحظه‌ ممکن‌ است‌بیایند و بپرسند می‌خواهی‌ فیلم‌ بازی‌ کنی‌؟ این‌اتفاق‌ بارها افتاده‌ بود و با این‌ حس‌ و نوع‌ نگاه‌هاآشنا بودم‌. چند لحظه‌ بعد آزیتا حاجیان‌ جلو آمدو پرسید شما تهران‌ زندگی‌ می‌کنید؟ پاسخ‌ دادم‌،بله‌. او گفت‌: به‌ بازیگری‌ علاقه‌ دارید؟ گفتم‌: نه‌;چون‌ آن‌ زمان‌ سینمای‌ ایران‌ را زیاد دوست‌نداشتم‌ و بازیگری‌ هم‌ طبعا چندان‌ جذابیتی‌ برایم‌نداشت‌... آنها با دوست‌ من‌ و مادرش‌ که‌ همراهم‌بودند صحبت‌ کردند، و شماره‌ تلفن‌ را گرفتند و ازطریق‌ آنها تماس‌ بین‌ ما شروع‌ شد. در یکی‌ ازهمین‌ تماس‌ها بود که‌ دعوت‌ شدم‌ به‌ دفتر«هدایت‌ فیلم‌» برای‌ فیلم‌ «روز واقعه‌». از من‌تست‌ لباس‌ و گریم‌ گرفتند. یک‌ متن‌ هم‌ دادند که‌بخوانم‌ و تست‌ صدا و بیان‌ گرفتند. هدیه‌ تهرانی‌در ادامه‌ گفتگویش‌ می‌گوید: من‌ یک‌ بار مرگ‌ راتجربه‌ کردم‌. حدود هفت‌، هشت‌ دقیقه‌ در این‌دنیا نبودم‌...
    برای‌ بازی‌ در فیلم‌ «روز واقعه‌» از من‌ تست‌گرفتند و حتی‌ فیلم‌نامه‌ را هم‌ خواندم‌، اما دستمزدصدهزار تومان‌ آن‌ را قبول‌ نکردم‌. نزدیک‌ رفتن‌من‌ به‌ آلمان‌ بود که‌ تصادف‌ خیلی‌ بدی‌ کردم‌.حدود شش‌ ماه‌ در بیمارستان‌ بستری‌ بودم‌ و دراین‌ فاصله‌ دوستان‌ برای‌ فیلم‌ «بودن‌ یا نبودن‌»دنبال‌ بازیگر می‌گشتند. رضا درخشان‌ که‌ آن‌ زمان‌از من‌ عکس‌ گرفته‌ بود، همه‌ بیمارستان‌ها راسرزده‌ بود، اما چون‌ به‌ نام‌ مادری‌ام‌ بستری‌ بودم‌،نتوانسته‌ بود پیدایم‌ کند. پس‌ از تصادف‌، مدتی‌ باعصا و واکر راه‌ می‌رفتم‌ و به‌ خاطر اثر داروهای‌مختلف‌، 15 کیلو هم‌ اضافه‌ وزن‌ پیدا کرده‌ بودم‌.اما در هر صورت‌، دوباره‌ مشغول‌ کارهای‌ قبلی‌خودم‌ شدم‌; تا این‌ که‌ باآناهیتا همتی‌ که‌ درشهرک‌اکباتان‌ همکلاس‌ بودیم‌، برای‌ تست‌ بازیگری‌ به‌دفتر داریوش‌ مهر جویی‌ رفته‌ بود و وقتی‌ درپرسشنامه‌ نشانی‌ محل‌ زندگی‌اش‌ را نوشته‌ بود، ازاو سئوال‌ کرده‌ بودند در شهرک‌ اکباتان‌ دختری‌به‌ نام‌ هدیه‌ را می‌شناسی‌ ؟ او پاسخ‌ داده‌ بود که‌:سه‌ تا هدیه‌ می‌شناسم‌; چون‌ ما سه‌ تا هدیه‌ بودیم‌که‌ در مدرسه‌ پشت‌ یک‌ میز می‌نشستیم‌. خلاصه‌ ازاین‌ طریق‌ دوباره‌ با من‌ تماس‌ گرفتند و قرارگذاشتیم‌ برای‌ فیلم‌ «لیلا» که‌ آن‌ زمان‌ اسمش‌ یک‌داستان‌ واقعی‌ بود و...
    تهرانی‌ درپاسخ‌ به‌ این‌ پرسش‌ که‌: اولین‌ بار که‌حس‌ کردید معروف‌ شده‌اید و بیرون‌ از خانه‌ شمارا می‌شناختند، یادتان‌ هست‌؟ گفت‌: زمان‌ نمایش‌عمومی‌ «قرمز» در ایران‌ نبودم‌. پس‌ از این‌ که‌ ازانگلیس‌ بازگشتم‌، در فرودگاه‌ مهرآباد متوجه‌ شدم‌خیلی‌ها دارند به‌ من‌ نگاه‌ می‌کنند که‌ تا آن‌ زمان‌برایم‌ ناآشنا بود. حس‌ ترسناکی‌ بود و از این‌ که‌آدم‌های‌ غریبه‌ مرا می‌شناسند و سلام‌ واحوالپرسی‌ می‌کنند، حسابی‌ ترسیده‌ بودم‌. درحال‌ حاضر هم‌ همیشه‌ از نگاه‌های‌ سنگین‌ دیگران‌گریزانم‌. وی‌ عجیب‌ترین‌ خاطره‌اش‌ را از شهرت‌این‌ طور تعریف‌ می‌کند:
    آقایی‌ مدام‌ با منزل‌ ما تماس‌ می‌گرفت‌ و می‌گفت‌می‌خواهم‌ با هلیا صحبت‌ کنم‌. نام‌ خواهر من‌هلیاست‌ و مادرم‌ طبعا فکر می‌کرد با خواهرم‌ کاردارد، اما او اصرار داشت‌ با هلیا صحبت‌ کند.خلاصه‌ این‌ تماس‌های‌ عجیب‌ ادامه‌ داشت‌ تا این‌که‌ یک‌ روز آقایی‌ مقابل‌ در خانه‌، جلوی‌ مراگرفت‌ و سلام‌ کرد. در سلامش‌ چیز غیرعادی‌ وویژه‌ای‌ بود که‌ با بقیه‌ سلام‌ و احوالپرسی‌های‌مرسوم‌ فرق‌ داشت‌ و باعث‌ شد ناخودآگاه‌، گاردبگیرم‌.
    وقتی‌ خواستم‌ وارد خانه‌ بشوم‌، جلوی‌ مرا گرفت‌و با صمیمیت‌ خاص‌ گفت‌: ببخشید هدیه‌جان‌، من‌آمده‌ام‌ هلیا را ببینم‌. خیلی‌ تعجب‌ کردم‌ و در رابستم‌ و آمدم‌ تو... قصه‌ مفصلی‌ داشت‌ تا بالاخره‌ ازطریق‌ یک‌ نامه‌ فهمیدم‌ این‌ مرد فکر می‌کندهمسرش‌ هستم‌ و از من‌ پنج‌ تا هم‌ بچه‌ دارد. فکرمی‌کرد دو سال‌ است‌ از او و زندگی‌ام‌ قهر کرده‌ام‌و آمده‌ام‌ خانه‌ پدر و او حالا دل‌ تنگ‌ بچه‌هایش‌است‌ که‌ با من‌ زندگی‌ می‌کنند. می‌نوشت‌ خانه‌ توبی‌ سوت‌ و کور است‌و... خلاصه‌ داستانی‌ بودمشابه‌ این‌ ماجرا بازهم‌ اتفاق‌ افتاد. دختر جوانی‌بود که‌ پس‌ از فوت‌ مادرش‌ تصور می‌کرد، مادر اوهستم‌ و یک‌ بار که‌ از سفر شمال‌ برگشتم‌، دیدم‌روی‌ تخت‌ اتاق‌ من‌ خوابیده‌. معلوم‌ شد ازشهرستان‌ به‌ قصد این‌ موضوع‌ آمده‌ و چند روزی‌مهمان‌ ما بود... خاطره‌های‌ عجیب‌ زیادی‌ دارم‌.یکی‌ از آخرین‌ مواردش‌ موقع‌ کار سر فیلم‌«دوئل‌» بود که‌ یک‌ روز رفتم‌ بازار شهر برای‌خرید و زمان‌ برگشتن‌ متوجه‌ شدم‌ جمعیت‌ خیلی‌زیادی‌ پشت‌ سر ما راه‌ افتادند و دعا می‌خوانند.تقریبا شبیه‌ تظاهرات‌ شده‌ بود... به‌ هر حال‌ برای‌فرد مشهوری‌ چون‌ هدیه‌ تهرانی‌ در سینمای‌ایران‌، شاید این‌ خاطرات‌ بسیار عادی‌ باشد.بازیگری‌ که‌ آشپز بسیار ماهری‌ است‌ و برخلاف‌خیلی‌ از بازیگران‌ سینما، سحرخیز است‌ و اکثراوقات‌ شب‌ با مطالعه‌ کتاب‌های‌ زیادی‌ به‌ خواب‌می‌رود. در دوران‌ تحصیل‌، یکی‌ از شاگردان‌متوسط کلاس‌ بود. تهرانی‌ شناگر ماهری‌ است‌ و به‌عنوان‌ مربی‌ استخر مدتی‌ فعالیت‌ می‌کرد.
 
 

رموز موفقیترو با هم بخونیم

رموز موفقیت در زندگی
شما میتوانید هر روز یک صفت را برای اعتماد به نفس خود پرورش بدهید...

هفته اول

روز اول : باور کنید که موجودی بی نظیر در عالم هستید .

روز دوم : دیگران را همینطوری که هستند بپذیرید .

روز سوم : به هنر و استعداد دیگران حسادت نورزید .

روز چهارم : هیچگاه خشمگین نشوید و همواره خونسردی خود را حفظ کنید .

روز پنجم : به دیگران احترام بگذارید .

روز ششم : با انسانهای ژرف اندیش معاشرت کنید و از انسانهای عیب جو و بدبین دوری کنید .

روز هفتم : دیگران را دوست بدارید .

هفته دوم

روز اول : دست دیگران را برای یاری و کمک بفشارید .

روز دوم : دیگران را ببخشید .

روز سوم : انتظارات خود را از دیگران کاهش دهید .

روز چهارم : دیگران را مورد انتقاد و سرزنش قرار ندهید .

روز پنجم : خود را سرزنش نکنید .

روز ششم : انتظارات منفی و غیرمنطقی را از ذهن خود بیرون کنید .

روز هفتم : خود را جدی بگیرید .

هفته سوم

روز اول : دیگران را بخشی از وجود خود ببینید .

روز دوم : خطاها و لغزشهای خود را جدی نگیرید .

روز سوم : تصور ذهنی خود را از دیگران اصلاح کنید .

روز چهارم : ارزشهای نیک را در خود تقویت کنید .

روز پنجم : احساس رضایتمندی و خشنودی از خود را افزایش دهید .

روز ششم : از تکنیک های تنفس عمیق و تغذیه سالم استفاده کنید .

روز هفتم : تبسم و خوش خلقی را تمرین کنیم .

هفته چهارم

روز اول : مسولیت کارهای خود را بپذیرید .

روز دوم : سعی کنید خطاها و لغزشهای خود را کاهش دهید .

روز سوم : مشکلات را آسان بگیرید و از دیگران برای رفع آنها یاری بخواهید .

روز چهارم : به مسائل اطراف خود با نگرش مثبت برخورد کنید .

روز پنجم : در صدد توجیه خود نباشید .

روز ششم : برای شادیهای خود پیش فرض و شرایط مشخص نکنید .

روز هفتم : به واقعیات درون خود تمرکز دهید