تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه داهره
از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان در پی من
تند دوید سیب دندان زده
را دست تو دید باغبان
غضب آلود به من
کرد نگاه
سیب دندان زده
از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و سال هاست
که صدای خش خش پاهایت
سالهاست که می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک خانه ما سیب نداشت.
به به ! چه عجب !!!!!!!!!!!!!!!
به رقص میکشمت پا به پای شور دفم
که های و هوی تورا بشنوم ز هر طرفم
تو از سکون به جنون میرسی و می پیچد
صدای موج تو در گوشواره ی صدفم
بسیار زیبا بود مخصوصا آن چشمان پاک و معصوم .
سلام .واقعا زیبا .دلنشین وپر معنا بود.موفق باشی.
نگاه : صدای بلند احساس هستش.
مرسی از حضورت!
هرکی نظری داره مرسی از حضورت خوشحالم کردی.
۱۰۰ البته!
شاید نظر من به خاطر تجربه بیشترمه که با شما فرق می کنه
سینا جان سلام.چقدر با احساس نوشتی.نمره ت بیست.زنده باشی پسرم.
شما اونقدر مهربونی که همیشه زیبایی ها رو می بینی مادر عزیزم
بسیار زیباست.
موفق باشی
ممنون از حضورت میترا جان
بنده خدا استاد حبیب زاده دیروز صبح زندگی را وداع گفت.
ممنون از حضورتون
سلام .
این شعر منو برد به دوران دبیرستان .
مرسی از تو .
در ضمن چشم و ابروی زیباییه !!
ممنون از حضورت دوست خوبم
سلا م سینا وبلگت خیلی خوشگله ایشالا موفق باشی
وبلاگمو تو لینکات بزار ممنون
http://rock-15540.blogsky.com
ممنون پیام جان لطف داری داداشم